خرابکاری در کار

ساخت وبلاگ
دقیق حساب کنم یک ماه و ۱۸ روزه کلاس نمیرم☹️... تو این مدت فقط دو قطعه ای که حفظ بودم رو گهگدار میزدم،... امشب بعد کلی فاصله،... درشو باز کردم و زدم،... صداش انگار تغییر کرده،... یا گوش من صداشو فراموش کرده خرابکاری در کار...
ما را در سایت خرابکاری در کار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : e0000z بازدید : 72 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1401 ساعت: 19:31

صبح فیلمهای کلاسمو دیدم، آلو خوردم دندون جلوم لپ پر شد! زنگ زدم دندون پزشکی وقت گرفتم، عصر دو تا کلاس رفتم، شب رفتم مطب، بعدم رفتم بازار، یک پالتو تو اف خریدم که به رنگ نیم بوت که سفارش دادم میاد،... الان خونه ام خرابکاری در کار...
ما را در سایت خرابکاری در کار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : e0000z بازدید : 79 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1401 ساعت: 19:31

خیلی جدی داشتیم میگفتیم ۷۰٪ سهم من، ۳۰٪ سهم دفتر،... یا اینکه با سه روز تو هفته و روزی چند ساعت من اوکی بود،... زر و پر های مفت هم زد، خاطرات سفر خارجه هم گفت! قرارداد ۸۰۰ میلیونی اشم گفت،... تهش حسم یجوری بود به مهندسه! یکی که راحت حرف میزنه، همون جلسه اول سوالات خصوصی بی ربط به کار میپرسه،.. منم مردد بودم، میخواستم فکر کنم! ولی عنا زنگ زدن که نمیتونیم فعلا باهاتون همکاری کنیم!!! از اینکه نشد ناراحت نیستم، از این ناراحتم چرا من زودتر نه رو نزدم تو دک و پزشون!ولی واقعا چرا اونقد ریز شدی؟؟ مریضی؟ لاس زدن دوست داری؟ بهم میگفت چرا اینقد خشنی!ما همکاریم خرابکاری در کار...
ما را در سایت خرابکاری در کار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : e0000z بازدید : 83 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1401 ساعت: 19:31

الان از اون وقت هاست که ریز ریز میخندم خرابکاری در کار...
ما را در سایت خرابکاری در کار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : e0000z بازدید : 83 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 9:03

دلم میخواد یکی بی محابا بهم کادو بده،... مهم نیست چی باشه یا از طرف کی باشه،..دلم میخواد سالاد الویه الان بخورم، خیلی مشتی طور که مایونز ازش بچکه،...هرروز هفته عصرا کلاس میرم، صبحها باشگاه، یک روزاییم عصر دوتا کلاس دارم،... کلی آدم جدید میبینم، کلی ذهنم مشغوله،... وارد داستانای جدید شدم،... حس‌های متناقضی میگیرم، کلی دور شدم از محدوده امنم،...پیانوی عزیزم،... میبینمت و نمیزنمت،... غرق بدوبدوهای آخر سالی و آخر دهه بیست،... + نوشته شده در دوشنبه سوم بهمن ۱۴۰۱ ساعت 22:32 توسط ال  |  خرابکاری در کار...
ما را در سایت خرابکاری در کار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : e0000z بازدید : 90 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 9:03

روی صندلی ناهار خوری اشپزخونه نشستم،... شام میخورم در خلوت،... با خودم فکر میکنم کی میتونست الان جلوی من نشسته باشه روی صندلی روبروی من؟!...دو نفر تو ذهنم میاد،... یخ میکنم که بیشتر فکر کنم،... الان خالی باید باشه،... ولی این سوال تو ذهنم میگذره که بپرسم ازش حسش چیه که با من سر یک میز غذا میخوره؟....عکس یکی رو لایک کردم بعد نت و فیلتر رو قطع کردم و رفتم زیر پتو قایم شدم خرابکاری در کار...
ما را در سایت خرابکاری در کار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : e0000z بازدید : 82 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 9:03